خیال
ساقيا امشب خمارم ، چونکه نيست يارم کنارم پر بکن جام ميم را ، برسانش به هزارم
ميرسد هر دم خيالم ، او نشسته در کنارم که جمال بی مثالش ، شده شمع شب تارم
يا بده ساقی شرابم ، تا کنی مست و خرابم تا نفهمم به کجايم ، که شب است يا روزگارم
هرچه ميخواهند رقيبان ، بدهند دشنام و بهتان من ز عهدم برنگردم ، مثل کوهی استوارم
درد دوری از نگارم ، ميبرد صبر و قرارم ز فراقش هر شب و روز ، از دو ديده خون ببارم
منتظر هستم بيايد ، تا شب هجران سرآيد گر بيايد گل عذارم ، برهد ز انتظارم
دل من را غم گرفته ، لب من ماتم گرفته نيست کنارم غمگسارم ، تا بشويد از غبارم
ميم و ه و د و ی را ، چون خدايم ميپرستم ای خدا تا زنده هستم ، اين چهارم هست شعارم
هر دم از کويش بيايد ، بوی عطر و بوی عنبر چه نسيم دلنشينی ، ميوزد ز کوی يارم
يا رب او هر چه کند ناز ، همه نازش ميخرم من تو بکن کاری خدايا ، که بيايد گل عزارم
ميرسد فصل بهاران ، موسم بوس و کناران چه خوش است اگر بيايي ، لحظه ای تو در کنارم
سر به بالين تو دارم ، تا که کافی زنده باشد ای همه آرام جانم ، سر ز عشقت بر ندارم
رفسنجان _ اسفند 1380